سال ۱۳۳۷ سهراب سپهری، شاعر جوان و نقاش جستوجوگر، برای مدتی کوتاه به شرکت ملی نفت ایران پیوست. او در بخش روابط عمومی، قلم و قلممو به دست گرفت تا پوستر و طرحهای تبلیغاتی برای این صنعت بسازد. اما برای کسی که میخواست «در مجاورت درخت و پرنده و آب» زندگی کند، نفت و دنیای اداریاش چیزی جز غبار و خفقان نبود. سپهری تنها هشت ماه دوام آورد و استعفا داد؛ تا راه خود را در شعر و نقاشی ادامه دهد.
با این همه، شرکت نفت در آن سالها فقط یک نهاد صنعتی نبود. به نحوی، به یکی از کانونهای روشنفکری ایران بدل شده بود؛ جایی که بسیاری از چهرههای برجسته فرهنگ ایران از آن گذشتند:
صادق چوبک، نویسنده رمانها و داستانهای ماندگار، سالها در شرکت نفت کار میکرد.
ابوالقاسم حالت، شاعر و مترجم پرکار، با روابط عمومی نفت همکاری داشت.
عزتالله فولادوند، مترجم برجسته فلسفه، بخشی از عمر کاریاش را در نفت گذراند.
اسماعیل فصیح، بعدها رماننویس محبوب، در نفت کارمند و مدیر بود و بسیاری از رمانهایش (مثل «ثریا در اغما») از دل همان تجربهها زاده شدند.
ابراهیم گلستان در روابط عمومی شرکت نفت، فیلمهایی ساخت که از نخستین تجربههای سینمای مستند مدرن ایران محسوب میشوند.
حتی فروغ فرخزاد، شاعر نوگرا، یک فیلم برای شرکت نفت ساخت و با این نهاد همکاری داشت.
شرکت نفت، بهویژه در آبادان و تهران، برای نسلی از نویسندگان و هنرمندان ایرانی نه فقط محل کار، بلکه آزمایشگاه تجربههای هنری و فکری بود. برخی، مثل گلستان و فصیح، نفت را به سکوی پرش برای خلق آثارشان بدل کردند. برخی دیگر، مثل سپهری، احساس بیگانگی کردند و راه دیگری برگزیدند.
شاید بتوان گفت: شرکت نفت ایران در میانه قرن بیستم، جایی بود که صنعت و فرهنگ برای لحظهای در هم تنیدند؛ هم پالایشگاه بود و هم پاتوق روشنفکران.
انتهای پیام
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید